گروه مشاوران کسب و کار کارفرمانیوز
کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله
تبادل
لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مجله الکترونیکی اتاقک
و آدرس
otaghack-site.tk
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
بدون ترديد، سالار عقيلي يكي از خوانندههاي جوان نسل امروز كشورمان است كه نه تنها، خيل مشتاقان موسيقي اصيل ايراني كه بسياري ديگر از جوانان حتي بيگانه با اين سياق موسيقي نيز او را ميشناسند و يا دست كم، طنين صداي او با گوششان آشناست.
خواننده جوان و پركاري كه با خوانندگي در اركستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني، انتشار آلبومي به آهنگسازي ارشد طهماسبي با نام «عشق ماند» و پخش صدا و تصويرش از رسانه ملي، اندك اندك، نامي از خود بر سر زبانها انداخت و با دو قطعه قديمي يكي عاشقانه و ديگري اجتماعي «سبك بال» از ساختههاي عبدالحسينخان برازنده و «وطن، وطن» از موسيو لومر فرانسوي، جايي براي خود در دل اين بار نه تنها علاقهمندان به موسيقي اصيل كشورمان كه در ميان تمامي مردم اين مرز و بوم پيدا كرد.
همچنين، همكاري او با اركسترهايي نظير «فيلارمونيك مونيخ»، «زهي اسلو»، «راديو، تلويزيون فرانسه» و خوانندگي در دو اپراي بزرگ «ماركوپولو» و «ليلي و مجنون» و همچنين انتشار شش آلبوم با صداي او از سوي شركتهاي خارجي در آلمان و ساير كشورهاي اروپايي، نام و هنر اين خواننده جوان كشورمان را تا آن سوي مرزهاي غربي و شرقي كشورمان برد.
سالار عقيلي، اجرا در فضاهاي قديمي و سبك و سياق قدما را عاشقانه ميپسندد و تمايلات ذاتي و علاقه شخصي او بيشتر، اجراي قطعاتي در فضاهاي ياد شده است كه از نمونههاي آن هم به همين قطعه «سبك بال» و يا خواندن در مجموعه «شهريار» ميتوان اشاره كرد.
«ميتراود مهتاب» نام آلبومي در حال ضبط، از ساختههاي كيوان ساكت و به خوانندگي سالار عقيلي در چنين فضايي است كه شنيدن دو تصنيف از اين كار در آواز افشاري، پيشدرآمدي بر گفتوشنود ما ميشود.
با او، از خواننده سالاري و همكاريهايش با اركسترهاي بزرگ داخلي و خارجي گفتيم تا به ميتراود مهتاب و آواز و تصنيف رسيديم. ميزان شناخت از موسيقي ايراني در خارج از كشور و كنسرتهاي پيش روي او، ديگر لايههاي گفتوگوي ما را تشكيل ميدهند.
چكيده اين گفتوشنود را در پي ميخوانيد تا بر نظر شما نيز برود، آنچه ما با سالار عقيلي گفتيم و شنيديم.
حول محور خواننده سالاري، دست كم در دهه ۸۰، صحبت بسيار مطرح شده است. نظر شما در اينباره چيست و آيا قبول داريد كه هجمههاي برخي آهنگسازان و منتقدان به اين موضوع، موسيقي اصيل كشورمان را از آسيبهايي چون افول و يا ريزش مخاطب بينصيب، نگذاشت؟
خود كلمه خواننده سالاري يا خواننده محوري، كلمه اشتباهي است و درست نيست كه چنين حرفي را بزنيم، چرا كه در تمام دنيا به اين شكل است و در آنجا از اين حرفها نميزنند. خواننده و نوازنده در واقع مكمل يكديگر هستند و كسي بر ديگري ارجحيت ندارد. موسيقي ما يك موسيقي آوازي و كلامي است، يعني اگر كلام را از اين موسيقي بگيريد، يك جاي كار ميلنگد. من خودم به شخصه به اين مسئله اعتقادي ندارم و بارها هم گفتهام، تنبك در اختيار ساز، ساز در اختيار آواز، آواز در اختيار كلام و كلام براي رساندن پيام. يعني در واقع تمامي اين اتفاقها ميافتد تا خواننده در مقام نماينده آهنگساز و نوازندگان، آن پيام را برساند. يك آهنگساز وقتي ميآيد، بر روي شعري از نيما يوشيج، دكتر شفيعي كدكني، هوشنگ ابتهاج و ... كار ميكند، براي اين است كه آن اشعار داراي تفكر هستند و همچنين شعر شعراي كلاسيك ما، تا از اين طريق بتواند پيامي را به مخاطب القا كند. حالا چرا خود آهنگساز و يا نوازنده اين كار را نميكند، اصلاً خودش بيايد بخواند تا از خواننده سالاري هم خلاص شويم هرچند بعضاً اين اتفاق هم متأسفانه ميافتد. اما يك آهنگساز ميآيد و خوانندهاي را انتخاب ميكند تا از طريق او پيام آن شعر را به مردم برساند. بنابراين مجبور هستيم كه با خواننده تعاملي داشته باشيم و اصلاً خواننده بايد وجود داشته باشد و در واقع خواننده، نماينده آهنگساز و حتي آن شاعر است تا آن پيام يا گلايه و ... را به گوش مخاطب برساند.
حال اين ميسر نميشود، مگر اين با وجود يك خواننده توانا. به هرحال اين چرخه دارد، ميچرخد و كاملاً چرخه درست و سالمي است و به نظر من ناجوانمردانه است كه بخواهيم كلمه خواننده سالاري يا خواننده محوري را به كار ببريم چون مردم دوست دارند كه با كلام ارتباط برقرار كنند. حتي بيشتر و عموم مردم به كنسرتي ميروند كه با كلام باشد و كار خواننده داشته باشد و گاهاً حتي با كار صرفاً بيكلام احساس بيگانگي ميكنند. در واقع ميتوان گفت مردم با كار با كلام عجين شده اند و شكل گرفتهاند و بايد به سليقه و نظر مردم هم احترام گذاشت. البته موسيقي بيكلام به نظر من خيلي كم است و كارهاي با كلام راه خودشان را ميروند و به نظرم با هيچ افولي هم مواجه نبوده است. اما در كل بايد ياد بگيريم كه مجموع يك كار را ببينيم و از تكتك اجزاي يك گروهي كه اثري را شكل ميدهند، غافل نيستيم. اصلاً در مواقعي، گروهي، خيلي بهتر از حتي خواننده هم كار ميكند. من به عنوان نمونه بارها گفتهام، گروه دستان، يگ گروه بسيار حرفهاي و توانمندي است. اين گروه به تنهايي هم كه كنسرت ميگذارد مثل كار «به نام گل سرخ» كه حدود يك ساعتي آن هم بيكلام بود، ميتواند مخاطبان بسياري را جلب كند و يا كيوان ساكت جمعيتي بالغ بر هزار و ۵۰۰ نفر را ميبيند با يك ساز تار به سالنها ميكشاند كه اين اصلاً كار سادهاي نيست و توانمنديهاي هنري خاصي را ميطلبد.
شما سابقه همكاري با اركسترهاي بزرگي را داريد و شايد بتوان گفت به نوعي سفير فرهنگي ما و نماينده موسيقي اصيل كشورمان در خارج از كشور و بويژه اروپا هستيد، كمي در مورد اين فعاليتهاي خود توضيح ميدهيد؟
به هرحال تمامي اينها براي من كسب تجربه است. با اركسترهاي بزرگي خوشبختانه تا به امروز كار كردم حال چه در ايران با اركستر سمفونيك تهران و به رهبري مجيد انتظامي يا اركستر ملي به رهبري استاد فرهاد فخرالدين و چه همكاري با اركسترهاي بزرگ دنيا. البته اخيراً هم خودم اركستري با نام «مهرنوازان» را تشكيل دادهام كه از آقاي فخرالدين دعوت كردم رهبري اين اركستر را بپذيرند كه ايشان هم خوشبختانه دريغ نكردند و اين دعوت ما را پذيرفتند. گذشته از اينها من با اركسترهايي چون فلارمونيك مونيخ، اركستر سمفونيك فرانسه، اركستر راديو تلويزيون نروژ هم كار كردم كه چندي پيش به آهنگسازي آقاي جاويد افسري راد كنسرتي داشتيم متشكل از ۷۰ نفر و البته تمامي اينها كسب تجربه است و خوشحالم كه اين كارها را تجربه ميكنم. اخيراً هم كنسرتي در نروژ داشتم با اركستر زهي «اسلو» كه آلبوم آن هم تحت عنوان «رومي» در نروژ منتشر شده است.
شما تجربه كار با چند گروه اپرا هم در كارنامه خود داريد.
بله، اپراي ماركوپولو يكي از آنهاست و همچنين اپراي «ليلي و مجنون» كه اخيراً در مراكش و فرانسه با ۴۰ بازيگر فرانسوي آن را به مدت هشت شب به كارگرداني خانم «پيترا گالا» كه از بزرگترين بالرينهاي فرانسه است به اجرا گذاشتيم و حدود ۳۰ هزار نفر آن را ديدند.
شما تجربه گوناگوني اجرا در خارج از كشور را بسيار در كارنامه خود داريد، نگاه آنها به موسيقي ايراني چگونه است؟
قبلاً چندان نميشناختند ولي امروزه فكر ميكنم خيلي بهتر شده است. بويژه تحرير، براي آنها بسيار جالب و شنيدني است. خارجيها همواره دنبال چيزي هستند كه ندارند بخاطر همين اين تحريرهاي موسيقي ايراني را بسيار ميپسندند و حتي خيلي از دستگاهها و آوازهاي ما نيز براي خارجيها شنيدني است مثل شور، ابوعطا، دشتي و ... چون «كرن» دارد و آنها با اين مد غريبه هستند. در كنسرت اخير خود در نروژ، ما به اركستر زهي نروژ ياد داديم كه «كرن» بزنند و آنها اين كار را انجام دادند البته نه به خوبي يك ايراني، چون يك ايراني از وقتي كه به دنيا ميآيد اين را ميشنود و يك جورايي در خون هر ايراني به صورت بالقوه وجود دارد. به هرحال آنها هم نواختند اما نه با آن حس و حالي كه بايد و شايد، چرا كه برداشت ايراني با يك اروپايي از «كرن» متفاوت است، چون «كرن» يك سوزي دارد كه تنها در وجود يك ايراني جريان دارد و آن سوز را يك اروپايي ندارد.
بدون ترديد، يكي از دغدغههاي ما معرفي و ترويج موسيقي ايراني در خارج از كشور است، فكر ميكنيد اين مسير را تا كجا طي كرديم و چقدر ديگر راه مانده است؟
به هرحال با همين برنامههايي كه ما و يا ديگر هنرمندان در خارج از كشور گذاشتيم سبب شده تا شناخت خارجيها از ايران خيلي بيشتر و بهتر شود. من جاهايي بودم كه خيلي دور افتاده بوده اما ايراني را ميشناختند و در اين ۶-۵ سال اخير شناخت آنها نسبت به ايران بهتر شده است. حالا شايد به اتفاقات سياسي اين چند سال اخير بازميگردد، هرچند نام ايراني همواره ميدرخشيده اما امروز ديگر فكر كنم كمتر جايي و يا اصلاً جايي نباشد كه ايران را نشناسند. اين است كه موسيقي ما نيز در اين ۸-۷ سال اخير بيشتر در سراسر جهان معرفي شده است. من ميبينم كه برخي از اين اروپاييها به فراگيري دف و تنبك روي آوردند و اين خيلي خوب و جالب است. به هرحال همان طور كه شما فرموديد ما به نوعي سفير موسيقي ايراني هستيم، بنابراين بايد صداي خود را به تمامي دنيا برسانيم و موسيقي ايراني را به جهانيان معرفي كنيم.
همين تكثير يك مجموعه موسيقي و يا همان آلبوم از سوي شركتهاي خارجي نيز خيلي در اين راستا مهم است. در اين باره هم توضيح مي دهيد؟
من حدود ۶ آلبوم دارم كه توسط شركتهاي خارجي منتشر شده است. «اپراي ماركوپولو»، «درياي بيپايان»، «به نام گل سرخ»، «رومي» و دو كار هم با اركستر سمفونيك تهران و اركستر فلارمونيك مونيخ دارم كه تمامي اينها توسط شركتهاي خارجي و در خارج از كشور منتشر شده است كه خود خيلي در معرفي موسيقي ايراني تأثير دارد.
گويا آلبوم تازهاي به نام «ميتراود مهتاب» به آهنگسازي آقاي ساكت و خوانندگي شما براي سال جديد در حال آمادگي و در دست انتشار است، چطور شد كه اين كار كليد خورد؟
به هرحال همكاري من با آقاي ساكت به ۱۴ سال پيش و برگزاري كنسرتهاي متعدد بازميگردد. اما به دلايل مشكلات و درگيريهاي كاري، مدتي از هم دور بوديم تا باز مجدداً به بهانه اركستر مهرنوازان به هم نزديك شديم و در آنجا قرار شد تا كاري را مشتركاً انجام دهيم كه منجر شد به كار «ميتراود مهتاب». در حال حاضر هم در مرحله ضبط كار هستيم كه اميدواريم تا ميانه بهار و نهايتاً تا اوايل تابستان اين از آماده شود و به گوش مخاطبان برسد.
فضاي كار چگونه است؟
در اين كار، پنج تصنيف شنيده ميشود كه فرم و فضاي آنها بيشتر حالت قديمي دارد كه در دستگاه نوا و مايههاي افشاري و دشتي اجرا شدهاند.
اتفاقي كه در امروز روز موسيقي كشورمان در حال روي دادن است اين است كه در آلبومهاي موسيقي، تصنيف خيلي پررنگ است و برعكس آن كمتر آواز شنيده ميشود. نظر شما در اين باره چيست؟
من در كارهاي خودم سعي كردم اين اتفاق نيفتد و هميشه آواز زياد خواندم چه در كنسرتها و چه در آلبومهايي كه در آن قطعاتي اجرا كردم. در كل اين موضوع شخصي است، شايد يكي دوست داشته باشد بيشتر تصنيف بخواند تا قطعات آوازي.
اين اتفاق سبب نميشود كه ذائقه مخاطب تغيير كند و ديگر آواز را در آينده نپذيرد؟
اين وظيفه ماهاست كه اتفاقاً ۵-۴ نفر هم بيشتر نيستيم و نبايد اجازه دهيم كه اين اتفاق بيفتد. من خودم به شخصه هميشه سعي ميكنم كه آواز بخوانم و اجازه ندهم همچين اتفاقي بيفتد و معتقدم كه توسط ديگر همنسلان و همكارانم نيز بايد آواز خوانده شود تا آواز در سليقه و ذائقه مخاطب رنگ نبازد.
كار چندي پيش آقاي لطفي گفته بودند كه خوانندههاي امروزي ما بيشتر تصنيفخوان هستند تا آوازه خوان، نظر شما در اين باره چيست؟
به هرحال نظر ايشان هست و كاملاً هم نظرشان محترم است. من، چندان با ديد ايشان آشنايي ندارم. البته ايشان از پيشكسوتان هستند و احترامشان هم واجب است. اما به هرحال من در جايي كه واقعاً بجا باشد، آواز ميخوانم، خيلي هم زياد. اتفاقاً جالب آن كه در خارج از كشور كه كنسرت ميگذارم بويژه در فرانسه، آنها آواز را خيلي بيشتر ميپسندند تا تصنيف. مثلاً شما اگر آلبوم «مايه ناز» را گوش كنيد، ميبينيد كه من حدود ۲۵ دقيقه آواز خواندم و دستگاه شور را به طور كامل و با تمام ظرافتهايي كه دارد اجرا كردم.
البته، جناب عقيلي بنده در كل اين سؤال را پرسيدم و منظورم شخص شما و يا مصداقي نبود.
هركسي يك وظيفهاي دارد و من هم به زعم خودم فكر ميكنم كه وظيفه خودم را دارم درست انجام ميدهم و مهمترين بخش كار اين است كه خود انسان بداند كه چه انجام ميدهد و خودش قضاوت كند، چون خود انسان بهترين قاضي است.
من هم دارم سعي ميكنم كه كار خودم را درست انجام دهم و تا اين جا هم فكر ميكنم، وظيفهاي كه در قبال مردم كشورم دارم كه همان اشاعه موسيقي ايراني به تمامي نسلهاست را درست انجام دادهام. ديگر همكاران نيز دست خودشان است و خودشان ميدانند كه چه بخوانند يا نخوانند و كسي نميتواند به آنها بگويد كه چه كنيد يا نكنيد.
باز گرديم به «ميتراود مهتاب»، از ويژگيهاي اين كار ميگوييد، كاري كه به نظر ميرسد خود شما نيز علاقه خاصي به آن داريد؟
بله، اين كار، فضاي خيلي قديمي موسيقي ايران را دارد و در فضايي ساخته شده است كه خودم عاشقش هستم. من كارهاي بسياري را خواندهام كه شايد گاهي خيلي هم دوستشان نداشتم و چندان رغبتي هم براي اجراي آنها نداشتم. اما فضايي كه در موسيقي ايراني بسيار مشتاق آن هستم، همين فضاي قدما و اساتيدي چون، اديب خوانساري، قوامي و... است كه بيشتر علاقهمندم در چنين فضاهايي كار كنم كه در «ميتراود مهتاب» هم حس ميشود.
اتفاقاً شما سابقه بازخواني قطعات قديمي را داريد و اصلاً پيش از اين گفته بوديد كه لازم است اين كار صورت بگيرد. لزوم آن را در چه ميبينيد؟
بازسازي كارهاي قديمي از اين حيث خوب است كه ما به جوانترها و نوجوانان، دوباره اين كارها را معرفي ميكنيم. بالاخره نسل تازه، شايد خيلي از تصنيف هايي كه ما شنيدهايم را نشنيدهاند و اين وظيفه ماست كه به نسلهاي ديگر هم اين گنجينههاي موسيقي كشورمان را بشناسانيم.
از نمونههاي آن هم كه شايد اصلاً مردم آنها را نشنيده بودند تا پيش از اينكه اجرا شوند. دو قطعه «سبك بال» ساخته عبدالحسينخان برازنده و «وطنم، وطنم» از ساختههاي موسيولومر بود كه هر دو نيز بسيار مورد توجه مردم قرار گرفت و به نظرم اين مهم نيز از ديگر وظايف ماست، البته بسيار مهم است كه كار درست بازسازي شود چرا كه اگر كمي به بيراهه برويم آن ارزش اصلي و جذابيت كار از دست ميرود.
جناب عقيلي، در سال جديد آيا كنسرتي هم پيش رو داريد؟
در سال۹۱، احتمالاً دو يا سه كنسرت خواهم داشت كه يكي از آنها در ارديبهشتماه با همراهي آقاي ارشد طهماسبي خواهد بود و تصميم داريم در اين كنسرت، آلبوم «عشق ماند» را به اجرا بگذاريم. كنسرت ديگري با گروه دستان در اواخر مرداد خواهم داشت كه تمامي قطعات هم توسط آقاي فرجپوري به تازگي ساخته شدهاند. از مهرماه به بعد نيز توري در امريكا و كانادا به همراه همسرم، خانم شريعتزاده و آقايان حسين بهروزي ينامد، سعيد فرجپوري و بهنام معصومي دارم كه در آن كار قرار است همان آلبوم مايه ناز را با تركيب عود، كمانچه، پيانو و تنبك به اجرا بگذاريم.
سالار عقيلي در پايان، صحبتهاي خود را با اين بيت به پايان ميرساند:
طرب افسرده كند، چون كه ز حد درگذرد
آب حيوان بكشد، چون كه زسر درگذرد
نظرات شما عزیزان: